سخت میترسیدم از اینکه
من از نژاد شیشه باشم و شکستنی
او از نژاد جاده باشد و رفتنی
آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم¤یحرف میزنی اما تلخ ! محبت میکنی ولی سرد !
چه اجباری است دوست داشتن من ؟#بگذار سر به سینه من، تا که بشنوی،
آهنگ اشتیاق دلی دردمندرا.
شاید که بیش ازین، نپسندی به کار عشق،
آزار این رمیدهی سر درکمند را.
بگذار سر به سینهی من، تا بگویمت:
اندوه چیست، عشق کداماست، غم کجاست؟
بگذار تا بگویمت: این مرغ خسته جان،
عمریست در هوای تواز آشیان جداست.
دلتنگم آنچنان که: اگر بینمت به کام،
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من،
ای نازنین - که هیچ وفا نیست با منت -
***
تو ، آسمان آبی آرام و روشنی،
من، چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستارههای تورا دانه چین کنم!
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو،
بگذار تا ببوسمت، ای نوشخند صبح،
بگذار تا بنوشمت، ای چشمهی شراب.
بیمار خندههای توام، بیشتر بخند!
خورشید آرزوی منی، گرمتر بتاب