روسری نارنجی ات، را سر نکن پاییز من
تا بریزد گیسوانت بر تن تبریز من
با لب همچون انارت بوسه بر باران زدی
بوسه داری تا بکاری باز بر جالیز من
رقص رقصان آمدی با دامن رنگین کمان
باز هم چرخی بزن ای دلبر زرخیز من
در میان برگ های عاشق صورت طلا
صورت معشوق بود و بوسه های ریزمن
دست در دست نگار و زیر باران نگاه
مهر بود و ماه بود و آتش لبریز من
در زمستان هم نگاه مهر را از من نگیر
تا شود لبریز شادی قلب چون کاریز من