یک برنامه ای داره از کانال گنج حضور پخش می شه، استاد شجریان در حال خوندن است.
این لامصب اصلا دهنشو باز نمی کنه و می خونه!
والله. از نزدیک نگاهش کنید! مثلا بچه خواهر شما می خواد یک اوجی تو گریه و زاری اش بره اندازه یک غغغغغغغغار دهنشو باز می کنه، اونوقت استاد اینهمه زیر و زبر، یک ذره لبهاشو فقط از هم بر می داره!
انگار بگو اون توی گلوش همه اتفاقات می افته و
خب درسته، نه؟
نمی دونم
یک هم اتاقی داشتم اهل اسفراین بود. این خل بود! اون زمان التماس می کرد که من برم وام دانشجویی بگیرم بدم بهش، ایشون بره باهاش تار بخره! ریاضی می خوند و بعدها یکبار ترمینال جنوب حسب اتفاق دیدمش، استاد شده بود و می گفت زن گرفته و الخ.
من اون زمان هیچوقت تصور هم نمی کردم حتی که پونزده سال، بعد تر از اون بزرگوار بالغ بشم و برم ساز بخرم!
درست پونزده شونزده سال طول کشید تا الان خدمت شما نشسته ام و یک تار رو به روم تو کیفش خوابیده یکی رو مبل کنارمه...
یعنی ها ،الانم که رفتم، خخخخخخخرکی!
مهدیه محمد خانی می خواد با شاهو عندلیبی که نی می زنه و مجید درخشانی، سرپرست گروه، آواز بخونه.
درخشانی یک زمانی گفته بود اینها خیلی ها استعدادهاشون پرپر می شه صرف اینکه جامعه اجازه بروز نمیده بهشون. می گفت حس کردم یک دینی گردنم هست که کمک کنم خانومهایی که آواز می خونند بتونند شنیده بشن. انصافا هم دمش گرم. کاش علمایی که به قول شاعر، چو بید بر سر ایمان خویش می لرزند، دست از سر شیطان و مهار اون بر می داشتند و یک ذره خودشونو مهار می کردند که با شنیدن صدای زن به گناه نیفتند، بلکه مقوله هنر به کار خودش می رسید...